ایستگاه
شاید اگر جای دیگر بودم
یادم نمی آمد .
از پیششان برمیگردم
هر دو مانده اند
درمانده و ناگزیر
نهایت راه گندیدن است .
بویش را در مشام حس میکردم
از ابتدای تولد
پل های پشت سر خراب شده
راه رودخانه را سد کرده اند
و چه بویی میدهند حالا .
مجبورم راه آمده را برگردم
در تشنگی عبرت زهرآلود
و آن را بیاشامم ناچار
هر دمی غنیمت نیست .
در اتوبوس خط ویژه ام
انتهای خیابان ایستگاه .
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:٤٩ ب.ظ ; ۱۳٩۱/٤/۱